سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ مد کتی رییس

نظر

علی مک گراو وقتی در مدرسه راهنمایی بودم زندگی خود را تغییر داد. در آن زمان ، هنجار زیبایی یا باربی یا مدل های زمان بود - از جمله چریل تیگز ، بلوند ، قد بلند و نازک. من حتی یک جلد کتاب با چریل را با عنوان "سلامتی و سلامتی" خریداری کردم و همه چیز را خواندم ، به دنبال آن یک طرحی ، اما به هیچ وجه تغییر نکردم و بسیار ناامید شدم. زمانی بود که احساس کردم احساس بدی در پوست خود دارم ، زیرا به نظر من شبیه مدرسه یا متولدین مدرسه نبودم.

سپس ، من در سال 1970 داستان عشق را تماشا کردم و علی مک گرا را دیدم. او به نظر می رسید که هیچ آرایش ندارد و می توانید بر روی انگشتان ماسک ها را ببینید. او این سایه طبیعی را بر روی چشمان خود داشت و من نمی توانم بگویم که مرورگرهایش رنگی بر روی آنها دارد یا نه. موهایش طبیعی به نظر می رسید ، از وسط جدا شده بود. این زمانی است که من ناگهان متوجه شدم که بیش از یک نوع زیبایی وجود دارد - و این حدس می زند چه؟ من هم میتونم زیبا باشم این برای اولین بار در زندگی من بود که برای اولین بار احساس زیبایی کردم ، و من از آن به عنوان پایه ای برای کمک به زنان دیگر استفاده کردم - نه اینکه آنها را مانند علی مک گرا جلوه دهم بلکه آنها را شبیه خود جلوه دهم.

پس از فارغ التحصیل شدن کالج در سال 1979 ، به نیویورک نقل مکان کردم تا یک آرایشگر شوم. سرانجام شروع به استخدام کردم و یک کار اجباری برای کار در جری هال برای پوشش Cosmo کردم. من هیچ کاری نداشتم که چه کاری انجام می دادم. من سعی کردم او را فریبنده جلوه کنم. وقتی تمام شد ، او گفت ، "خیلی ممنونم. آیا می توانم آینه را ببینم؟" و تمام صورتش را قرمز کرد.

سرانجام استخدام افرادی شدم که ظاهر طبیعی تری می خواستند. من واقعاً با استعدادترین آرایشگر آرایش نبودم ، اما آنچه که من در آن خوب بودم استفاده از آرایش برای تقویت نگاه مردم بود. چیزی در بازار وجود نداشت که هدف آن فقط انجام این کار باشد ، بنابراین وقتی خط خود را شروع کردم ، می دانستم می خواهم محصولاتی را ایجاد کنم که افراد بدون نیاز به اصلاح یا لمس کردن زیاد ، می توانند به راحتی مخلوط و استفاده کنند. همه چیز به علی مک گرا برگشت. من حتی نمی دانم که آیا او واقعاً در عکس هایش ساخته شده است ، اما این چگونه دوربین او را گرفتار می کند ، بنابراین من بر اساس چگونگی یادم می آورد که او را ببینم - این ظاهری ایجاد می کند - این شخص به طور طبیعی زیبا که ظاهراً روتوش نشده است.

برای پنجاهمین سالگرد تولد من - که چندی پیش بود - من در نمایشگاه امروز حضور داشتم و آنها یک اتفاق تولد غافلگیرکننده را برای من انجام دادند. آنها یک ویدئو ساختند و به نوعی فیلم از من صحبت کردند که در مورد عشق من به علی مک گراو و چگونگی تغییر دیدگاه من در آرایش است. در روز تولد من تلفن در خانه من زنگ خورد. برداشتمش و گفتم: سلام؟ و کسی گفت ، "بابی ، این علی مک گرا است." فکر کردم یکی از دوستانم است! من به پایان رسیدم که یک ساعت بحث و گفتگو با او داشته باشم ، جایی که او گفت که سالها آرایش من را می پوشید و چنین هوادار بود. ما این شانس را داشتیم که برای ناهار ملاقات کنیم و او باورنکردنی بود. من همه این موارد را در مورد استیو مک کوئین سؤال می کردم. او در سانتافه زندگی می کند و نامه ای ارسال نمی کند ، بنابراین اگر می خواهم با او صحبت کنم ، نامه ای برای او می نویسم. من یک دسته از او دارم که من ذخیره کردم.

امیدوارم خانمها کمی آرامش خود را شروع کنند و از آنچه به نظر می رسند قدردانی کنند. امیدوارم آنها بدانند که نیازی به بینی یا لب هایشان یا شلیک بوتاکس در چهره آنها نیست. من می خواهم که مردم مانند پیمایش علی ، همیشه پیری را در آغوش بگیرند.